یکشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۹۰

این چند روز.......

بنام خدا

7 اسفند ماه 1390

چند روزیه پسرک میگه خخخخخ خخخخخخخخ .....کککککککک    .

هفته پیش  هم در آستانه نه ماهگی سینه خیز رفتن رو شروع کرد که البته ما منتظر چهاردست و پا رفتن بودیم.....چهار دست و پا عقب عقب میرفت. هر چیزی میدید با غلت زدن خودش رو میرسوند بهش....نمیدونم تو اسباب بازی آرام چی دیده بود که کلی تقلا کرد و با کلی تلاش شروع کرد به سینه خیز رفتن و رفت به سمت اسباب بازی.....قطعات کوچیک سفید که عکس روشون هست.....کلی هم از دیدنشون ذوق زده شده بود و دیگه هم فیگور چهار دست و پا رو نمیگیره. یه زرافه چوبی داریم گذاشتیمش کنار دیواراون رو هم خیلی دوست داره و میره به سمتش.......همچنین کشوی سی دی ها  رو دوست داره هی باز و بسته کنه و البته میز وصندلی آرام میره و با صندلیها کشتی میگیره و میندازتشون زمین . عاشق کنترل تی وی و ضبط و......هست اوایل بهش نمیدادم الان هر کدوم رو تو یه دست میگیره و میکوبونه بهم و میخنده.....از وقتی تونست اشیا رو تو دستاش بگیره یکی از کارهای مورد علاقه اش همین بود...دو وسیله رو بگیره تو دستهاش و بزنه بهم......وقتی کسی میرقصه براش دست میزنه.....چند روز پیش هم میگفت ماما ماما و بب بب بابا....بهش میگم منو میگی ؟من مامانم!!بگو مامان...

قبلا کتاب و دستمال رو که پاره میکرد دنبال کوچکترین تکه اش میگشت و ولی نمی تونست برش داره.....اشیا رو با کف دستش برمیداشت....چند روز پیش دیدم یه تیکه خیلی خیلی کوچیک کاغذ رو با دو تا انگشتهاش برداشت و یه اسباب بازی داره مثل شماره گیر تلفن که بزرگ هم نیست و با انگشتش شماره گیر رو میچرخوند.

همچنان عاشق پرنده های پشت پنجره است و با دقت نگاهشون میکنه.یک هفته ای هم میشه که خودش میتونه از حالت  خوابیده و دمر بشینه و البته هم یه موقعهایی میخواد بره اینور اونور خودش رو میندازه رو زمین.دیگه تو وان حمام میکنه چون دوست داره غلت بزنه و یا بشینه.وقتی سرش رو با آب میشورم قیافه اش دیدنیه......انگار یه سطل آب ریختم رو سرش......ماشالله .

هیچ نظری موجود نیست: