دوشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۸

بچه ایده آل!!

بچه ها رو تو فیلمهای خارجی دیدید؟مهم نیست که چند سالشون باشه صبح که میشه همه سر حال و قبراق و مرتب سر میز صبحانه نشستند و با اشتها صبحانه شون رو تمام و کمال میخورن.......سر و وضعشون هم مرتب وتر و تمیزه.البته مامان و باباشون هم خیلی سرحال و خوش تیپ هستن...

شب هم که میشه مامی و پاپی به بچه ها شب بخیر میگن و بوس و بعد هم لالا باز هم فرقی نمیکنه نی نی ها تو چه سنی باشن حتی بچه چند ماهه رو هم میزارن تو اتاق خودش با یه دستگاه بی سیم و میرن به امورات خودشون میرسن تی وی نگاه میکنن کتاب میخونن تو سر و کله هم میزنن و...ولی با وجود اینهمه سر و صدا نی نی با تربیت از لالا بیدار نمیشه تازه تا صبح هم جیکش در نمیاد و راحت میخوابه.به این میگن بچه ایده آل همیشه تمیز همیشه ساکت همیشه با اشتها !! مگه نه ؟؟!!

منظورم از نوشتن این پست این بود که بگم سخت در گیرم با خواب دختر کوچولوم.....امروز که 13 مهره 1388 و دخترکم یک سال و پانزده ماه و دو هفته سن داره روشهای زیادی رو برای خوابیدن داشتیم و به نتیجه هم رسیدیم ولی متاسفانه از یه جایی این برنامه بهم خورد و الان هم دخترکم فقط باید با شیر بخوابه. گذشته از اینکه شیر شبانه برای دندونهاش ضرر داره هر روز که میگذره این وابستگی به شیرمن بیشتر و بیشتر میشه که البته اینطور هم شده.

یک ماهی میشه که تخت و پارکش رو آوردیم تو اتاق خودش و من هم تو اتاق آرام میخوابیدم .یک شب در عرض شش ساعت شش بار با گریه بلند شد و شیر خورد و خوابید و منهم که نصفم رو فرش نصفم رو سرامیک بود خواب هم که چه عرض کنم شکنجه بود.نمیدونم این شب بیداریها بخاطر اتاقشه یا نه البته هفته اول خوب خوابید الان هم من و باباش تو هال میخوابیم و چند وقتیه که با شیر هم نمیخوابه تا شیر میخوره میزارمش تو تخت با جیغ بلند میشه و فقط و فقط میخواد تو بغل من باشه....گریه اش هم گریه معمولی نیست جیغ و جیغ و اشک. منم نصفه شب میارمش کنار خودمون و با یه کم نق و نوق میخوابه و این یعنی بر باد رفتن عادت تنهایی خوابیدن در تخت.....از وقتی آرام بدنیااومد تو تخت خودش میخوابید. خلاصه که بعضی شبها واقعا نمیدونم چیکار کنم از طرفی دلم میسوزه وقتی آرام گریه میکنه و با چه حالتی میگه منومیخواد و دستش رو به طرفم دراز میکنه و از طرفی هم هی از خواب بیدار شدن و بلند و کوتاه شدن خسته ام میکنه یه بار که نشستم کنار تختش و براش لالایی میخوندم همونطور ایستاده بود و سرش رو تکیه داده بود به لبه تخت و چشمهاشو بسته بود و نفس نفس میزد.......خیلی سخته مقاومت کردن. تمام کتابها هم متفق القول نوشتن به این گریه ها توجه نکنید و فلان کنید و بهمان.یه موقعهایی میگم بزار انقدر تو بغل من باشه و شیر بخوره تا دیگه بهونه نگیره ولی واقعا نمیشه.تحمل اشکهاش و هم ندارم...

۱ نظر:

sahar گفت...

من بمیرم نبینم تو اونجوری نفس نفس بزنی و گریه کنی خوشگلم ...نذار اونجوری گریه کنه ...خب لابد دلیلی داره که اینجوری میکنه ...خیلی هم به حرفای این روانشناسا گوش نده برای خودشون یه چیزایی میگن ...شرایط همه بچه ها یکی نیست پس نمیشه برای همه یه دستور صادر کرد ...مواظب دخترک من باش ببوسش