چهارشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۹۰

بچگی

1 شهریور 1390

سه سال و دو ماهگی دخترک
سه ماهگی پسرک

دخترک خیلی دوست داره وقتی از دوران نوزادیش براش تعریف میکنم.....بهش هم میگم وقتی کوچیک بودی اینجوری بودی و اونجوری....اونهم کلی احساس بزرگی میکنه! مثلا از شیر خوردن و پوشک و......براش تعریف میکنم....یه بار گفت منم وقتی کوچیک بودم ج ی ش م  میرفت بالا!! گفتم نه بابا مال دخترها میره پایین پسرها همه جا رو آبیاری میکنن!! حالا از اون روز میره میاد همه جا میگه بعللله ج ی ش پسرها میره بالا مال دخترها میاد پایین. بسی هم خوشحاله از این اطلاعات دسته اول و نابش !  منم برای اینکه حساسیتش کمتر بشه کارهایی رو که براش کردم مرتب میگم...قسمت جالبشه اینه که ازم پرسید مامان منم بچه بودم ش و م ب و ل داشتم؟؟؟؟  فکر میکرد همه نوزادها این شکلین و بعد به مرور زمان تغییر میکنن!! سوالش هم بیشتر از اینکه سوالی باشه خبری بود .... البته میدونست که پسرک ختنه شده(1) و اتفاقا پرسیده بود که اونهم برای ختنه دکتر رفته یا نه.....واقعا تو سر فسقلیشون چی میگذره....... 
دیروز هم از جلوی یه مدرسه رد میشدیم پرسید اینجا مهدکودکه میگم نه مدرسه است.......میگه تو رو راه نمیدن؟ میگم نه دیگه من کوچیک بودم مهد و مدرسه و......رو رفتم.......میگه کوچیک بودی مامانت عوضت میکرد؟؟( همون تعویض پوشک!) خلاصه که الان دخترک در حال تجزیه تحلیل مسایل به شیوه خودشه. هر روز هم یه کشف جدید میکنه.

(1) زیرنویس : پسرک در 39 روزگی ختنه شد.اگه بعدا ازم دلیلش رو بپرسه هیچ جوابی ندارم بهش بدم. جز اینکه همه این کار رو کردن ما هم همچنین.مرد من ما رو ببخش.کاش میشد در آینده خودت تصمیم بگیری که این کارو بکنی یا نه. ما رو ببخش.

هیچ نظری موجود نیست: