چهارشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۹۰

دخترک من

1 شهریور ماه 1390

سه سال و دو ماهگی دخترک

از سریهای کلمات اختراعی دخترک : ممک (mamak) دیروز میگفت ممک رو بشورم بخورم.....میگم ممک چیه؟میگه این دیگه.پستونک منظورش بود.خیلی برام جالب بود این ترکیب لغتش.م م ه + ک = ممک! مثل .......+ ک = پستونک! امروز هم میگه ممک انگلیسیه پستونکه.

میاد روتخت کنار من و پسرک.کتابهای شعر رو برمیداره و از روش میخونه.امروز کتاب لالایی رو خوند....یه سری شعر به قول خودش پشت هم سرهم کرده و وسطهاش هم لالا لالایی هم اضافه میکنه......بعد نوبت میرسه به یه کتاب دیگه که باز شعر بود این بار با یه دستش بشکن میزنه و میخونه....بعد هم بهش گفتم نخون من برم پوشک بیارم میگه باشه پاز (pause) میکنم تا بیای...

جانماز کوچیکش و مهرش رو آورده رو سجاده باباش و شروع میکنه به نماز خوندن....بهش میگم من رو هم دعا کن.....میگه باشه ....خوب چطوری دعا میکنی؟ جواب میده میگم خدایا برای آزاده دعا کن. عزیز دلم من قربون دل مهربونت بشم من.....

براش توضیح دادم که سی دی خام یعنی سی دی خالی .....چند روز بعد میگه این خونه خامه!!
ماسک ببرش رو زده صداش رو عوض کرده و میگه من نمیخورمت......از روی مهربونی اومدم پیشت.......ممنون از محبتت.خلاصه کلی دل دادیم و قلوه گرفتیم.

هیچ نظری موجود نیست: