سه‌شنبه، دی ۱۳، ۱۳۹۰

پسرک

13 دی 1390

وقتی دارم به پسرکم شیر میدم پاهای کوچولوش رونگاه میکنم..هوس میکنم به پاهاش لاک بزنم به انگشتهای بند انگشتیش! داشتم فکر میکردم وقتی به دنیا اومد این انگشتها چقدری بودن؟به قول آرام نخود فرنگیها و میگه انگشتهای دست چی هستن؟لوبیا؟!

جلوی آینه پتو و ملحفه پهن کردم تا پسرک بتونه خودش رو تو آیینه ببینه .میخواد خودش رو تو آیینه بگیره.وقتی هم میره رو فرش کلی ذوق زده میشه و با گلهای قالی حرف میزنه.مثل همه فینگیلها از سیم و ریشه فرش و کنترل تی وی و....خوشش میاد.وقتی آرام میشینه کنارش ذوق میکنه و موهاشو میگیره تو دستش.بلاخره هم گردنبند منو پاره کرد موقع شیر خوردن باید دست آقا رو گردنبند من باشه...حالا هم که پاره شد و خیال جفتمون راحت.یک هفته است دست میزنه.تا میگم این یعنی دس دسی! با تعجب منو نگاه میکنه....مایکروفر هم براش خیلی جالبه....یه کتاب داره از اینها که بوق داره!محکم میزنه روش و صداشو درمیاره.کلا کتاب خیلی دوست داره و یک لحظه غافل بشم همش رو پاره پوره میکنه.با روزنامه انقدر حال نمیکنه!کتاب پاره کردن لذت دیگه ای داره!رو پهلو و رو یه دستش تکیه میده و دور و ور رو نظاره میکنه.....بهش میگم حاجی یه تکون دیگه به خودت بده و چهار دست و پا بیا.

چند روزیه که پسرک زرده تخم مرغ میخوره.هنوز کامل نشده چون مامانش یادش میره هر روز بهش بده و فکر کنم حالا حالا نشه یه زرده رو کامل بخوره.دیروز هم دیر شد و به جای سوپ برای پسرک فیله مرغ پختم به همراه جعفری.....در واقع سوپ برنج و  مرغ بود....خیلی هنر کنم همون سه وعده رو بتونم بهش بدم دیگه چهار وعده نمیشه....فسقل راحت تر و بیشتر میشینه و خودش از نشستنش خیلی خوشش میاد.

هیچ نظری موجود نیست: