یکشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۹۰

این روزها

19 آذر ماه 1390

این روزها پسرک من قل میخوره و میره اینور اونور....فیگور چهار دست و پا رفتن رو هم میگیره و تا میاد حرکت کنه غلت میزنه .....از همه اسباب بازیهاش کتاب رو خیلی دوست داره شاید بخاطر صدای کاغذش و کج و کوله اش میکنه و بعد میره تو دهن....همه چیز باید بره تو  دهنش.....خیلی بهتر از دستهاش استفاده میکنه و وقتی چیز جدید بهش نشون میدم هرچی تو دستش باشه و ول میکنه و دستش رو دراز میکنه......هنوز با کف دستش سعی میکنه اشیا رو بگیره.....رو ملحفه اش که هست مثل مرغ و جوجه ها!!که دنبال کرم میگردن تو خاک اونهم دنبال اسباب بازی میگرده....
میشونمش و چند ثانیه هم میشینه بعد میره سراغ پاهاش یا از طرفین ولو میشه......عاشق پاهاش هم هست و میبره تو دهنش.....عاشق این حرکتشم...
گاهی اوقات شبها که بیهوش میشم و اونهم نق میزنه و متوجه نمیشم بعد میبینم بیداره وداره با دستهاش بازی میکنه.....صبحها هم کله سحر که بیدار میشه دوباره میزارمش تو تختش و البته که اصلا حاضر نیست بمونه و غر میزنه.

دوست داره خیره بشه به آرام و اداهاش..گاهی اوقات از حرکاتش چنان غش غش میخنده....کوچولوی من.....

هیچ نظری موجود نیست: